The Lobster
7.2 (میانگین رآی 208,531 نفر)
82 نمره منتقدین
8.2 امتیاز کاربران ( 34 رای)

The Lobster ( 2015 )

تاریخ انتشار : 2015/10/15
 داستان این فیلم درباره ی اثرات وحشتناک تنهایی , ترس از تنهایی که دلیل آن هم از دست دادن عشق یا شکست عشقی است می باشد. هنگامی که غرور بر عشق غلبه می کند , برای فرد فرقی نمی کند که در چه مقامی است یا چه زندگی دارد...
The Lobster
  • توضیحات :

    نسخه هایی که با این نماد CC نشان داده شده‌اند شامل زیرنویس چسبیده فارسی هستند که در زمان پخش قابل فعال سازی هستند.

    کیفیت: BluRay 1080p حجم : 1.94 گیگابایت انکودر: Ganool
    کیفیت: BluRay 1080p حجم : 1.70 گیگابایت انکودر: NightMovie CC
    کیفیت: BluRay 1080p x265 حجم : 806.73 مگابایت انکودر: NightMovie CC
    کیفیت: BluRay 720p حجم : 1000.33 مگابایت انکودر: MkvCage
    کیفیت: BluRay 720p حجم : 849.97 مگابایت انکودر: NightMovie CC
    کیفیت: BluRay 720p x265 حجم : 424.81 مگابایت انکودر: NightMovie CC
    • DarkPassenger
      آیا این نقد برایتان مفید بود ؟
      DarkPassenger
      دوشنبه, ۲۳ اس‍ ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۲۰
      • نقش آفرینی بازیگران :
      • موسیقی متن :
      • تأثیرگذاری :
      • داستان کلی :
      نقاط قوت
      نقاط ضعف
      «خرچنگ» (The Lobster) یکی از پیچیده‌ترین و عمیق‌ترین فیلم‌های ژانر علمی‌-تخیلی‌ این سال‌ها است که حرف‌های تامل‌برانگیزی درباره‌ی ماهیت روابط عاشقانه می‌زند.

      «اگر با مشکلی روبه‌رو شدید که نمی‌تونستید حلش کنید، بچه به‌تون تعلق می‌گیره که معمولا کمک می‌کنه». این یکی از غیر منطقی‌ترین و خند‌ه‌دارترین دیالوگ‌هایی است که در «خرچنگ» (The Lobster) می‌شنوید. اما فکر می‌کنم حداقل برای خیلی از ما منطقی که در پس این جمله وجود دارد تازه نباشد. زن و شوهری در زندگی زناشویی‌شان به مشکل‌ و بن‌بست‌های عاطفی برخورد می‌کنند. یا همدیگر را دوست ندارند، یا تازه متوجه شده‌اند چقدر با همدیگر فاصله دارند. اما چیزی که دیگران به آنها پیشنهاد می‌کنند چیست؟ بچه‌دار شوید! هر از گاهی با علمی‌-تخیلی‌هایی روبه‌رو می‌‌شویم که به جای خلق صحنه‌‌های بزرگ نبرد فضاپیماها، قصد بررسی و صحبت درباره‌ی مسائل زندگی و جامعه‌ی زمان حال را از طریق آدم‌های دنیای فرضی‌ آینده‌نگرانه‌شان دارند. «خرچنگ» یک کمدی سیاه و خشک و بی‌روح است که داستانش در واقعیت جایگزین دیگری اتفاق می‌افتد. در دنیای دستوپیایی فیلم، بزرگسال‌ها فقط ۴۵ روز وقت دارند تا فرد مناسبی را برای رابطه‌ی عاشقانه و ازدواج پیدا کنند. اگر آنها به ضرب الاجلی که برایشان تعیین شده برسند و کماکان مجرد باشند، به حیوانی که از قبل تعیین کرده‌اند تبدیل شده و در طبیعت رها می‌شوند. پیام روشن است: مجردها ننگ جامعه و مجرم محسوب می‌شوند. به‌طوری که پلیس در مکان‌های عمومی از آنها درخواست مدرک ازدواج هم می‌کند. با این خلاصه‌ی داستانی، «خرچنگ» به کندو کاو تامل‌برانگیزی در باب جنبه‌ی ترسناک «عشق» تبدیل می‌شود. مگر عشق هم جنبه‌ی ترسناک دارد؟! بله و اون هم چه جورش!

      وقتی فیلم را با صفاتی مثل «خشک» و «بی‌روح» توصیف می‌کنم، قصدم شمردن نکات منفی‌اش نیست. بالاخره آدم از یک دنیای دستوپیایی که در آن کنترل رابطه‌های انسان دست خودش نیست و بقیه آدم را مجبور به تن دادن به رابطه‌های اجباری می‌کنند، انتظار فضای شاداب و خوشحالی که ندارد! یکی از اولین ویژگی‌های فیلم، این است که موفق شده از طریق بافت بصری سرد و بی‌رنگ و رویش و دیالوگ‌های خشک و بازی بی‌احساس کاراکترها، نشان دهد واقعا دنیا در چنین شرایطی به چه جای کسل‌آور و ترسناکی تبدیل می‌شود. اما لازم نیست از خوشحالی یک نفس راحت بکشید و خدا را شکر کنید که این فقط یک داستان علمی‌-تخیلی با تمرکز بر روی کلمه‌ی «تخیلی» است. فیلم بازتاب‌دهنده‌ی قوانین و سیستم زندگی زمان حال است و اگر ما دنیای اطراف‌مان را مثل دنیای «خرچنگ» عجیب و مضحک پیدا نمی‌کنیم، فقط به خاطر این است که مثل شخصیت‌های فیلم، به زندگی در چارچوب قوانین این دنیا عادت کرده‌ایم و فقط یک بیگانه است که می‌تواند آنها را تشخیص دهد و به‌مان بخندد. درست مثل ما که نقش بیننده‌ی بیگانه‌‌ای در دنیای «خرچنگ» را داریم.

      اگر اسم یورگوس لانتیموس برای گوش‌تان آشنا باشد، ممکن است این توضیحات هیچ کمکی در روشن کردن جهان‌بینی و استایل فیلمسازی این کارگردان نکرده باشند. چون ناسلامتی داریم درباره‌ی یکی از خاص‌ترین کارگردانان تازه کشف‌شده‌ی سینمای سال‌های اخیر حرف می‌زنیم. لانتیموس هیچ علاقه‌ای به پایین آوردن آمپر واقعیت دردناک و بی‌رحمانه‌ای که در فیلم‌هایش روایت می‌کند ندارد. بنابراین در هنگام دیدن فیلم‌هایش انتظار لحظات تهوع‌آور و شوکه‌کننده‌ی متعدد و اتمسفر خفقان‌آور قدرتمندی را بکشید. قوانین و مراسم‌های عجیب، دیالوگ‌هایی که از روی قصد قلنبه‌-سلنبه و مضحک نوشته شده‌اند و خشونت‌های هولناکی که از درون شوخ‌طبعی، وحشت بیرون می‌کشند. تمام اینها عناصر تکرارشونده‌ی تصورات ذهنی این فیلمساز یونانی است که در اولین ساخته‌ی انگلیسی‌زبانش هم به وفور یافت می‌شوند.

      عصاره‌ی اصلی کارهای لانتیموس را هجو و نیش و کنایه تشکیل می‌دهد. مثلا به مهم‌ترین فیلمش «دندان نیش» (Dogtooth) که مقدمات شناخته شدن او در جهان را ایجاد کرد، نگاه کنید. او به‌طرز هنرمندانه‌ای طوری نحوه‌ی کارکرد چرخ‌دهنده‌های پشت‌پرده‌ی سیستم جامعه‌های بزرگ و کوچک را به تصویر می‌کشد که همه‌چیز در اوج عجیب‌بودن، آن‌قدر مملوس است که واقعا تحمل واقعیت برهنه‌ی فیلم سخت می‌شود و فیلم این کار را از طریق آزمایشِ کابوس‌وار یک پدر و مادر در روش جدیدشان برای بزرگ کردن بچه‌هایشان و یک گربه و یک قیچی چمن‌زنی (!) انجام می‌دهد. فیلم کالتی که مطمئنا تا سال‌ها قدرت شوکه‌کنندگی‌اش را از دست نخواهد دارد. فیلم بعدی لانتیموس، «آلپ» (Alps) که به اندازه‌ی قبلی مورد استقابل قرار نگرفت، درباره‌ی گروهی است که نقش نزدیکانِ مرده‌ی کسانی که استخدامشان می‌کنند را بازی می‌کنند. با «خرچنگ» لانتیموس دوباره به هجو جامعه برگشته و از فشاری می‌گوید که جامعه برای پیدا کردن شریک زندگی و تشکیل خانواده روی مردم می‌گذارد.

      یکی از مهم‌تر‌ین‌‌ ویژگی‌های آثار لانتیموس نحوه‌ی دیالوگ‌نویسی منحصربه‌فرد اوست که در راستای حال‌و‌هوای دنیای فیلم و شرایط کاراکترهاست. مثلا در «دندان نیش» نحوه‌ی حرف زدن و انتخاب کلمات بچه‌های خانواده که از کودکی در خانه زندانی بوده‌اند، کاملا متناسب با شرایط منزوی آنهاست. مسئله این است که لانتیموس فقط یک دنیای خیالی درست نمی‌کند، بلکه به تک‌تک جزییات آن هم می‌پردازد. شاید بعضی چیزها از نظر ما عجیب به نظر برسند، اما کافی است ویژگی‌های آن دنیا و داستان را در نظر بگیریم، تا ببینیم اگر واقعا چنین دنیایی وجود داشت، آد‌م‌هایش همین‌طوری حرف می‌زدند و رفتار می‌‌کردند. در «خرچنگ» هم کاراکترها مدام خودشان را در موقعیت‌های معذب‌کننده پیدا می‌کنند و گفتگوها به‌شکل پارودی حرف‌های کلیشه‌‌شده‌ای که زن و مردها در اولین قرارشان به هم می‌زنند به نگارش درآمده. البته فکر نکنم «پارودی» توصیف درستی باشد. چون شاید از نگاه ما این‌طور به نظر برسد، اما کاملا مشخص است که در چنین دنیای بی‌روحی، طبیعتا همه‌ی کاراکترها باید هم همین‌قدر بی‌روح و کتابی با هم حرف بزنند. مثلا به نریشن یکنواخت ریچل وایز دقت کنید. ما به خیال خودمان در حال شنیدن داستان آشنایی دو مرغ عشق عاشق هستیم، اما هیچ احساسی در گفتار و نوشتار او وجود ندارد. این موضوع درباره‌ی همه‌ی کاراکترهای فیلم صدق می‌کند. کنایه و تناقص فیلم هم همین است. در دنیایی که این‌قدر به رابطه‌های عاشقانه اهمیت داده می‌شود که مجرد‌ها مجرم شناخته می‌شوند، مردم طوری از احساسات حرف می‌زنند که انگار در حال توصیف موجود فضایی بیگانه‌ای هستند که هیچکس آن را ندیده است.

      داستان از جایی شروع می‌کند که دیوید (با بازی فوق‌العاده‌ی کالین فارل) همراه با سگش که در واقع برادرش است وارد هتلی در کنار دریا می‌شوند. این هتل همان جایی که مجردها باید برای ۴۵ روز دنبال شریک زندگی مناسب‌شان بگردند. از اینجا به بعد کم‌کم با جزییات کارکرد هتل آشنا می‌شویم. دیوید و بقیه‌ی مهمانان زورکی هتل باید به اجبار در جلسات رقص حضور پیدا کنند. تئاتر‌هایی تک‌پرده‌ای در جهت نشان دادن خطرات مجرد بودن و مشکلات روزانه‌‌ی متنوعی که ممکن است برای افراد تنها بیافتد را در کمال بی‌حوصلگی تماشا کنند و تشویق کنند. و نهایتا مهمانان باید هر روز در مراسم شکار «مجرد»هایی که در جنگل‌های اطراف هتل فراری هستند شرکت کنند.

      یکی از شوخی‌های تیز و برنده‌ی فیلم، این است که آدم‌ها برای پیدا کردن شریک، چگونه خصوصیات شخصیتی‌شان را نادیده می‌گیرند یا تغییر می‌دهند تا به نقاط مشترک و علاقه‌ی یکسانی با شریک موردنظرشان برسند. مثلا یکی از مردها پایش لنگ می‌زند. بنابراین باید زنی را پیدا کند که او هم لنگ بزند. اما از آنجایی که کسی با این مشخصه وجود ندارد، او سرش را به میز می‌کوبد تا با خون دماغ شدن، زنی که از مشکل خون دماغی مزمن رنج می‌برد را جذب کند. از سویی دیگر، دیوید هم وقتی به روزهای پایانی مهلتش نزدیک می‌شود و در پیدا کردن شریک مناسب شکست می‌خورد، مجبور می‌شود به زنی روی بیاورد که مشخصه‌ی بارزش «بی‌رحمی» است. در یکی از خنده‌‌دارترین صحنه‌های سیاه فیلم، این دو در کنار جنازه‌ی کسی که به تازگی خودکشی کرده است با هم آشنا می‌شود و دیوید سعی می‌کند با اهمیت ندادن به جنازه‌‌ای که در چند متری‌شان بر روی کف سنگی زمین پخش شده، نظر «زن بی‌رحم» را جلب کند.

عناوین مشابه

Titanic (1997)
7.9
تایتانیک، قصه عاشقانه‌ی دو جوان از طبقات اجتماعی متفاوت است که در سفر افتتاحیه‌ی بزرگ‌ترین کشتی جهان با هم آشنا می‌شوند. رز، دختری جوان و اشرافی، برای فرار از یک ازدواج اجباری، خود را به دریا می‌اندازد و توسط جک، یک هنرمند فقیر و سرزنده نجات می‌یابد. با وجود مخالفت‌های اطرافیان، عشق بین این دو جوان شکوفا می‌شود؛ اما سرنوشت تلخی در انتظارشان است.